مسابقه ادیت

سلام 

من با یه مسابقه امدم

مسابقه ادیت 

ترخدا شرکت کنید 

وب خیلی خلوت شده 

خوب بریم سراغ شخصی که قرار ادیتش را کنید

بفرمایید اینم از عکس 

ادیت را به صورت انسانی بکشید 

شرکت کنندگان تا ۱۰تیر وقت دارند 

اگه خواستید مستقیم بفرستید

به ادرس وب زیر بروید و در گفتگو انلاینم عکس را ارسال کنید و بگید کی هستید

http://amycosponyl.blogfa.com 

 

 

مرسی از کسایی که شرکت میکنند 

شر کت کنندگان 

الیسا

ویندی 

 

نظر سنجی

سلام به بازدید کننده ها عزیزم 

خوب شما می‌بینید که یک نظرسنجی باحال داریم 

بله بگید کدوم پونی را دوست دارید و اخلاق کدام را داری 

خوب بزنیم بریم 

خوب تمام شد 

نظر شما مهم است تا بعد 

 

فتوشاپ من

سلام من امدم  

ببخشید نبودم 

خوب من فتوشاپ اوردم یاد گرفتم 

ولی اون حد نه باز بد در میارم 

خوب اولی را ببینید 

وای خدایی بده 

چی خوب اولی 🤦

این استاری است برای پروفایل هم خوبه 

خوب من اینو پیدا کردم بعد رنگی رنگی کردم 

خوب رنگ مو رو نگاه کن 

موش خوشگله 

خوب تمام شد 

ببخشید خیلی بد بود خدایش نظر بدید زحمت داشت 

داستان کوتاه وندی دایاموند

 چند وقت پیش وندی یک گروه تشکیل داد اسمش هنوز انتخاب نکرده بود وندی به دوستانش با تلفن زنگ زد گفت امروز میریم اکستریا همه دم مجسمه مدرسه باشند فردا صبح دم مجسمه کسی وایسده بود دختر برگشت مجیکال وایولت لونا واندا رارن نتر هارلی استار دش  بودند گفتم یکی نیست وایولت لونا گفت اره لیونا مارسیلی نیامده گفتم چرا گفت الاناس بیاد کسی از دور گفت امدم برگشتیم لیونا مارسیلی بود گفتم خوشامدید لیونا گفت بریم وندی دربازه را باز کرد و وارد شد ند 

 

ولی یک اتفاق وحشت ناک افتاده بود وایولت کپی داشت وایولت جیغی زد همه ی پونی ها وحشت کردن وایولت چشمانش را باز کرد کفت خیلی باحالع و قش کرد ولی اول کار نبود پرنسس لونا امد و ا یولت و مجیکال گفتند مامان بعد باهم گفتند مامان من مامانه تو نیست وندی امد گفت دعوا نداریم بریم قصر من دوستان اکستریایی وتدی را بغل کردند ماجرارا تعریف تمی کنی وندی توی سایه یک پونی بود بله سنست شیمر بود گفت بله می کنم هم را بغل کردن وندی شروع بع داستان کرد چون شب بود و پوتی ها داشتند به داستان های وندی گوش می دادند وندی... در یک شب طوفانی مثل همین شب اسب بود در جنگل گن شده بود داشت در جنگل راه میرفت صدای فش فش برگ ها همه جا شنیده میشود ناگهان اسب کوچک پشت کرد و موجودی پرید ناگهان وایولت مجیکال جیغ زدند وایییییی همه خندیدند اپل جک گفت خیلی باحال بود بقیس هان چی شد وندی گفت خوب الان میگم وندی..... اسب کوچک دوان دوان به سوی می دوید برگست یک کالسکه که اسب سواری روی ان بود و سر نداشت با اسبی که دست نداشت به طرف پونی ما امد دوباره صدای جیغی امد همه ی پونی ها جیغ کشیدند ولی مجیکال و وایولت خواب بودند وندی گفت خوب دیگه وقت خوابه برید بخوابید همه رف تند خوابیدند فردا صبح وقت این بود که همه به گردش برند اخه پونی های ما برای همین اینجا امدند همه شروع به حرکت کردند در راه وایولت مجیکال در حال دعوا بودند وندی گفت به ابشار رنگین رسیدیم همینجا استراحت می کنیم شب بود ولی وایولت مجیکال نمی توانستند بخوابند می ترسیدتد اسب بی سر به ان نزیک شود از ان طرف اقرار نمی کردن تا لو نرود ان ها با حراس دوییدند و در جنگل رفتند از ترس گم شده بودند وای به هم خوردند گفتند تو ولی صدای پرده ها ان هارا ترسانده بود و هم را بغل کردند صدای چی بود اسب بیسر وای و دویدند و دویدند که وایولت داشت در اب می افتاد که مجیکال دم ان را گرفت هم را بغل کره بودند نا گهان مجیکل و وایولت گفتند منو ببخش اگه زنده ماندیم قول میدم با هم دوست شویم در لای درختان وندی امد گفت شما دوتا چطونه بد بختم کردید چرا نصف شبی جیغ می زنید وایولت و مجیکال خندیدند و به چادرشان برگشتند وایولت و مجیکال از ان شب با هم ابجی های خوبی شدند وندی به واندا گفت عجیب نیست این دوتا دعوا نمی کنند واندا گفت دوستی یک نعمته ها همه قرار بود بر گردند با دوستانشان خوگداحافظی کردن و به کانتلات بر گشتند از ان روز به بعد وندی مجیکال وایولت با هم بودند پایان

تا بعد 😮

ولکام

سلام ولکام اوردم 

امیدوارم خوشتون بیاد ⁦☺️

خوب از این خیلی خوشم میاد 

اینو ساختم خوشتون میاد

خوب نظر فراموش نشه 

نویسنده جدید

های 😁

من ثنا هستم 🙂

و سومین توالایت اسپارکل هستم 😉

و عاشق شما هستم از روناک جان ممنونم که منو عضو کرد😘

امید وارم شما من را دوست داشته باشید😆

من تلاش خودمو می کنم که عالی باشم 🙂

و امیدوارم از این روز ها سریع بگذریم😊

و امید وارم از مطالب من 😅 خوشتون بیاد⁦☺️🙃

 

امیدوارم در وب من را به توالایت بشناسید 😍

😀تا بعد بای😆